سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایت موسیقایی قلندر سرگشته

روایت موسیقایی قلندر سرگشته

بقلم "سعید اسلام زاده"

  

اشاره

آنچه در این یادداشت می آید نگاهی به آلبوم موسیقی قلندروار است ، کاری از عماد توحیدی و علیرضا افتخاری.

این نوشته نگاهی به همراهی موسیقی و کلام و آوای انسانی و رنگ آمیزی سازهای کوبه ای در مسیر حرکت است.

 

معتقدم قلندروار یک حکایت است. از لحظه ی ورود قلندر مست آغاز می شود و با آنکه اشعار متنوع اند و از چند نفر ، اما تا پایان سیری یکسان را ارائه می دهد.

قلندروار نمونه ای شاخص از موسیقی ای تصویری و راوی ای است که امکان تازه ای از صدای علیرضا افتخاری و مجموعه ای از سازهای کوبه ای ایران را به نمایش میگذارد. موسیقی در جایجای قطعات تدوین شده و شکلی روایتی و سینمایی به خود گرفته است. در سراسر این موسیقی ناچار از شعف و سرخوشی و شادمانی درونی هستیم، چرا که با این همه ساز کوبه ای نمی توان بی طرب بر جای نشست.

 

علیرضا افتخاری

عماد توحیدی

بابک شهرکی

 

روایت قلندر

به نمادی ریاضت کشانه قناعت کن / قلندرانه به هویی / همچنان که "تو" / ابلاغ ژرف محبت است / و سرخی / حرمتی که نمازش می بری... (شاملو)

 

موسیقی عماد توحیدی در کوبشی بی خودانه ، از نقطه ی آغازین طلب به جولان در می آید و در انتها به وصل می رسد و در این میانه حکایت دل برای ما باز می گوید.

قلندروار موسیقی روایت است. راوی این ماجرا مست قلندری است که جماعتی او را هلا می دهند و صدایش می زنند.

مست قلندر به کوی یار می آید. لحظه ی ورودش را با رپ رپه ی ساز های کوبه ای و شادی بی وصفی با شکوه و عظمت جشن می گیرند. او تنها نیست. مردمانی با اویند. هم نوا. هم نوایی شان ، نشانی از آمدن های همیشگی و هماره به کوی یار است که در تمامی جهان صدا به صدا در میان مردمان جاری است.

موسیقی ، با کوبش کوبه ای ها و نواهای انسانی آغاز می شود. همه در انتظار کلام اند تا قلندر درآید. او انگاری با خدم و حشم بسیار آمده است. غرور و اطمینانی رشک برانگیز دارد: امشب بکویت آمدم دانم که در وا می کنی... اما چیزی نمی گذرد که می فهمیم این قلندر ، خونین دل رسوای رسواست...

اطمینان قلندر با چرخش و گردش نواها و سازها از دستگاهی به دستگاهی دیگر ، به ناله ای حزین مبدل می شود. در کلام هم چرخه هست: این چرخه می چرخد بسی بهر حساب هر کسی... حزن و اندوه صدا را درینجا بیشتر می شنویم که : یک روز جبران می کند جوری که با ما می کنی... از اینجا دیگر اطمینان بدل به التماس می شود. وقتی که قرار است کلام: دانم که در وا می کنی... ادا شود ، این التماس آشکار است.

در پاره ی دوم از این روایت - آینه ی دل - قلندر داستان در کوی یار است. حدیث نفس می‌گوید. در اینجا همراهی بی نظیر سازهای کوبه ای و صدای انسان، از هم دریدن پرده ی تزویر را تصویر می کند. درک کلام و بیان آن در کوبه ها و نواها، روایتی شگفت است. در پارهی نخست ، قلندر مست یار است ، حال فریاد بر می دارد و سررشته ی تقدیر را می خواهد که بهم بپیچد. روایت این قطعه ، زنجیر بر گردن نهادن است و شکستن آینه ی دل تا هنگامی که دیدار و وصل رخ دهد. این زنجیر ، نمادی از ریاضت قلندرانه است. همانند زجر و سختی ای که اهل مهر در مهرابه ها می کردند و خود را به زنجیر می بستند. این زنجیر ، انگار که در جبین قلندر چین انداخته که در تغییر نوای سازها ندا می رسد:در مذهب آیینه ها جایی ندارد کینه ها / برخیز و برچین از جبین این ظلمت شبگیر را... همانند مولانا که فرمان می دهد: رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها / وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو.

در این روایت شاه بیتی است که همراهی نواها و سازها با صدای در اوج خواننده ، ترکیبی شگفت انگیز می سازد و قلندر فریاد می دارد: ای ریسمان حلاج را از دار بالاتر بکش / بر سردر خورشید زن تندیسه ی تکبیر را...

اما پاره ی سوم روایت قلندر، سفری شگفت انگیز است. اما با پای پیاده. با شروع قطعه ، صدای نفس زدن و دویدن همراهان –همخوانان- را می شنویم. انگار که صحنه ای از تئاتر است که همه ی یاران و بازیگران نفس زنان وارد می شوند. همه در حال دویدن اند. با پای پیاده و هروله کنان سعی میان صفا و مروه را تمرین می کنند. صدای دف فضا را آکنده است. همه آماده ی سفری شگفت اند. سفری در دل. بی طی مسیری در عالم واقع. سفری در زمان لایزال. سفر در نگاه صورت می بندد. و عجبا با پای پیاده. قافله ای از نگاه می رود تا به چشمی برسد که تنها پناه قلندر است. بیتی دل انگیز در قطعه خودنمایی می کند: وقت سفر عزیز من ساز بدست من نده / اسیر مویه می شود مخالف سه گاه من... مویه و مخالف گوشه هایی از دستگاه سه گاه اند. صدای مویه ی خواننده و همراهان و کوبه ای ها تصویر دلنشین این قطعه را دو چندان می کند.

اما پاره ی چهارم. این قطعه اعتراف نامه ی قلندر است. او از همان اول کار مشتش وا شده است. اشاره های ظریف در این بخش به داستانها و روایت های عاشقانه ی مشهور مانند فرهاد و تیشه اش و یوسف و زلیخا تصویر سازی زیبایی را با رنگ آمیری دقیق سازهای کوبه ای و نوای انسانی بدست داده است. تشنگی ، جنون و مستی ، ویژگی های این قطعه است که آثارش در تمام موسیقی دیده می شود. تشنگی در تصویری زیبا بیان می شود. هارمونی این کار در این بیت و تصویر ساحلی که همه در کنار آن تشنه می رقصند چرا که روح مرموز عطش به شکل دریا در آمده است ، موسیقی نابی را بگوش می رساند. دریایی در کار نیست، همه غوغاست.

حرکت سازها و همراهی نوای همسرایان در بیت: گرچه ای دف زن مست شیشه ی باده شکست / یک بغل مستی و نور قسمت ما شده بود... دف زنی و مستی را القا می کند و اگر حتی کلام نبود می شد قلندر مست دف زن را دید. ساخت موسیقی در این بخش به شکل یک دکوپاژ سینمایی جلوه می کند و پلان های صوتی سازهای کوبه ای در کنار هم تدوین شده است.

دو بیت انتهایی این پاره ، روایت دگرگونی و سمبلیک را نشان می دهد. اهریمن شب در شب قتل خود در نهایت مستی اهورا می شود و مستی قلندرانه را می آزماید و در دیگری دیداری وجد آور از یوسف است که از فرط جنون ، چون زلیخا شده است. مستی و جنون و تشنگی در اینجا ناظر بر تمام روایت است. در پایان این بخش صدای یوسف مجنون را می شنویم که از ما دور است.

در پاره ی بعدی اثر با آن یار آشنا می شویم.  او مشرق مطلق است که مغربی ای با خط می ، بر در و دیوار از حادثه ای حکایت می کند. حادثه ای از چشم او که در سفری اهورایی می خواسته به آن برسد.

اما نقطه ی اوج داستان روایت تب و جنون است. هم نوایان ، مبارک مبارک گویان آمده اند. انگاری که عروسی قلندر است و یا زایشی دوباره از پس رنجی و ریاضتی سخت جانفرسا. موسیقی روایت شادی و سرور و وصل است. هیـــــــچ غمی و ناله ای در این بخش نیست. صبوری شبها به صبح تابان رسیده و آن تن پراکندگی ها به مطلق جان. صداها در اینجا دیگر آرام است. آرامشی ژرف بر فضا حاکم است. وصل رخ داده است. نواهای کوبه ای نیز به آرامش مطلق می رسند تا در ضربه ی نهایی ، سکوت بر همه جا حاکم شود.

 

تو خواب سرسبز ریشه بودی بهار فردای بیشه بودی 

                                             در ابتدای همیشه بودی ولی به پایان رسیدی آخر

 

 

                                                       برگرفته از وبلاگ خورشید شبستان         

          http://khorshideshabestan.blogfa.com